مراد دل

قربونت برم خوشکلم

مراد دل

قربونت برم خوشکلم

دوستت دارم”

همین که تو می دانی
دوستت دارم
کافیست …
بگذار
خفه کند خودش را
دنیـا


اشتباهت

بزرگترین اشتباهت این بود که ...
فکر می کردی من تا ابد صبورم ...


خوشبختی

سلام، اولین واژه آشنایی ما بود. سلام را خدا گفت و پاسخ سلام را خدا داد و ما در حیرت این کار خدایی، دل به هم بستیم و... آری! ما عاشق شدیم.
خواستم تا ابد با تو بمانم. خواستم در کنار تو، با تو، بی نهایت شوم. خواستم هر روز به روشنای صورت تو چادر شب از چشمانم کنار رود. خواستم در این زمانه بی کسی، همسفر و همراه من باشی. خواستم تعبیر رویای خوشبختی من باشی. خواستم پیش من باشی.... خواستم همسرم باشی. پرسیدم که آیا با من می مانی و تو، در آن شب همیشه سبز، گفتی: بله.
خوشبخت شدم. خودت گفتی... خوشبخت شدیم! نقش آرزوهایمان را روی دیوار قلبهایمان کشیدیم و رنگ زدیم و از خدا خواستیم تا به آنها جان بدهد. چه روزهای شیرینی... به شیرینی حرفهای تو.
تا چند ساعت دیگر، جشنی میگیریم و در دفتر روزگار دوام ابدی این عشق را ثبت می کنیم. زندگی را به نام پروردگار عشق آغاز می کنیم و همیشه در دلهایمان امیدواریم که اگر روزی خدا خواست، آن را در کنار هم و با هم به پایان ببریم.
در جشن پیوندمان، بذر عشق می کاریم و آن را به خاک صداقت و آفتاب تلاش و آب امید می سپاریم. باشد که میوه این عشق، خدا باشد و خدایی.
در دل من چیزی است
مثل یک بیشه نور
مثل خواب دم صبح
و چنان بی تابم
که دلم می خواهد
بدوم تا ته دشت
بروم تا سر کوه
دورها آوایی است
که مرا می خواند.

http://8pic.ir/images/35945088937170889547.jpg